نتایج جستجو برای عبارت :

برادرزاده و عمه

 
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، به پایان زندگی اش رسیده بود.کاغذ و قلمی برداشت تا وصیت نامه ی خود را بنویسد. او نوشت:« تمام اموالم را برای خواهر می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.» 
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل و ان را نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟ 
برادرزاده ی او تصمیم گرفت وصیت نامه را این گونه تغییر دهد: « تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام. هرگز به خیاط. هیچ بر
دعایی که مستجاب شد ولی...
یادش بخیر
پدربزرگ شهید محمد مهدی لطفی نیاسر همیشه یه شعر می‌خواند: (برادر پشت، برادرزاده هم پشت درخت بی برادر کی کند رشد) نیمه دوم اسفندماه ۱۳۹۶ بود که عمو مشکل قلبی پیدا کرد و دکترها خیلی امیدوار نبودن، بلاخره قرار شد عمل قلب باز بشه، برادرزاده(شهید مهدی) به جهت شدت علاقه، تو این مدت هر وقت از ماموریت می‌آمد با یکی از دختر هاش می‌رفت دیدن عمو،  بیشتر در مورد گذشته و کودکی  با هم صحبت می‌کردن، عمو میگه: وقت خداحافظی
دعایی که مستجاب شد ولی...
یادش بخیر
پدربزرگ شهید محمد مهدی لطفی نیاسر همیشه یه شعر می‌خواند: (برادر پشت، برادرزاده هم پشت درخت بی برادر کی کند رشد) نیمه دوم اسفندماه ۱۳۹۶ بود که عمو مشکل قلبی پیدا کرد و دکترها خیلی امیدوار نبودن، بلاخره قرار شد عمل قلب باز بشه، برادرزاده(شهید مهدی) به جهت شدت علاقه، تو این مدت هر وقت از ماموریت می‌آمد با یکی از دختر هاش می‌رفت دیدن عمو،  بیشتر در مورد گذشته و کودکی  با هم صحبت می‌کردن، عمو میگه: وقت خداحافظی
 
تو این هیاهوی گرونی بنزین و قطعی اینترنت فقط یه چیز دل منو بعد از مدتها به حال و آینده
خوش کرد اونم شنیدن صدای عزیز دلم برادرزاده ی کوچکم علی کوچولو بود !!
 
امروز کلا هواییش شده بودم و یه بغض کوچولو ته دلم بود حتی به خانواده مقیم تهران هم گفتم
که دلم بدجور هواییش شده و دلتنگشم ولی خب صبح مدرسه بود !
 
و واقعا درست گفتن که  دل به دل راه داره !!
چون همین چند دقیقه پیش برادرزاده جانم با یه صدای که از سر دلتنگی بود  بهم زنگ زد و برای اولین بار بهم گف
روایت خواندنی {شهید مدافع حرمی که همنام عموی شهیدش است}
 عمو و برادرزاده ای  با یک نام : محمد ؛ با یک نام خانوادگی : تاج بخش...عمو و برادرزاده ای که هیچوقت همدیگر را ندیده اند اما هردو یک راه رفته اند، دریک مسیر قدم برداشته اند و نصیب هر دو هم شهادت بوده. یکی ، 29 سال پیش در جزیره مجنون شهید شده و حالا همه او را با عنوان آخرین شهید دفاع مقدس گتوند می شناسند و دیگری ، در مهلکه تدمر ، در حمله بی رحمانه نیروهای تکفیری در سوریه آسمانی شده و حالا همه او ر
 امام صادق ع فرمود در انمیان که پیغمبر ص در مسجدالحرام بود ولباسهای نو در بر داشت مشرکین شکمبه شتری را بر او افکندند ولباسهایش را الوده کرده اند پیغمبر از این عمل بقدری ناراحت شد که خدا داند انگاه نزد ابوطالب امد وگفت ای عمو حسب   حسب مرد دین وارزش و کارهای نیک  وصفات پسندیده وکردار شایسته اوست  ونیز صفات حمبده پدران اوست زیرا شخصیت مرد بوسیله اینها بحساب مباید  مرات ص360.         معنی حسب بود توصیح دادم.      مرا در میان خود چگونه میبینی او گ
یه اکانت جعلی اینستا ساختم با عکس یه خانوم خیلی دلبر 
و پسر عمومو فالو کردم خواستم بدونم هنوزم تو فاز دختربازی هست یا نه
خداروشکر رو سفید از آب در اومد...کامنت هارو خوندم..برادر عروسمون زیر عکساش کلی قربون صدقه ش رفته بود و همچنین برادرزاده جوانم...
 
 
 
بنیامین رو هم درخواست فرستادم خداروشکر اونم روسفید شده فعلا
ام المصیبت اشک تو پایان نمی گیرد چرا؟
این زندگی با گریه ها سامن نمی گیرد چرا؟
با یاد اکبر گریه اکن، با یاد اصغر گریه کن
این دار فانی بر شما آسن نمی گیرد چرا؟
هنگام جوع و تشنگی، وقت اسارت، بچه ها
اصلاً رقیه دخترت یک نان نمی گیرد چرا؟
یاد خرابه عمه جان حتماً خرابت می کند
قلب و لب و سر، دست و پا ها جان نمی گیرد چرا؟
تو می روی سجاد تو می ماند و اشک مدام
درد برادرزاده ات درمان نمی گیرد چرا؟
اعتکاف - نوروز 98
مریم می گه بابا برات یه هدیه کوچیک گذاشته کنار که وقتی اومدی بدیمش بهت :(
رها می گه: بابا به هرکدوممون تک به تک گفته بود این دفعه حالم بد شد نبریدم بیمارستان. دوست دارم تو خونه م بمیرم. رها گفت خوشحالم چون فکر می کنم خوشحاله.
میلاد گفت: بابا بین خواهرزاده برادرزاده هاش تو رو از همه بیشتر دوست داشت.
گفت بابا هفتاد سالش بود ولی از من تندتر راه میرفت...
چی بگه آدم جز گریه؟
پا شدم زنگ بزنم خونه، حرف بزنم یه کم دلم باز شه. برادر عزیز گوشی رو برداشت و با بی حوصلگی تمام گفت کسی خونه نیست، منم خوابم...این دور از مرام و معرفته :)
فردا برمیگردم خونه، چشم من رو دور دیدن :)
نمی دونم چرا از وقتی در شرف ازدواج قرار گرفته دیگه محل نمی ده :)
مادر جان بعدش زنگ زد البته، میگفت چند ساعت پیش میخواسته زنگ بزنه ولی برادرزاده های عزیز تنظیمات گوشیش رو بهم ریختن، نتونسته زنگ بزنه. خیالم راحت شد :)
روز عرفه، بعد از اذان صبح پدرت زنگ زد، لحن صداش حکایت از پدر شدنش داشت، سامی عزیزم تو به دنیا اومدی...بر خلقتت خداروشکر می کنم... و شاکرم که عمه شدم، واژه ی عمه برای من مقدسه و نمادش زنیه که برای فرزندان برادرش حاضره جانش رو فدا کنه، با شنیدن کلمه ی عمه اول به یاد حضرت زینب(س) می افتم و بعد عمه های خودم که همیشه از ته قلب دوستشون داشتم ... سامی عزیزم همیشه میتونی روی عمه ات حساب کنی، دیگران خیلی برای عمه حق زیادی قایل نیستن یعنی اونقدر که خاله تو فر
راستی یه چیزیو نگفتم ...
دیروز زن داداش سابق رو دیدم 
خیلی خوشحال بود و تیپ چادری خوشگلی زده بود و خلاصه خیلی به خودش رسیده بود و با یکی از زن های همسایه میرفت خرید ، منم از داخل مغازه دیدمش 
خب دروغ چرا از خوشحال شدنش خوشحال شدم ،همین که روحیه ش خوبه بهتر میتونه به برادرزاده هام برسه و اون هم حق داره عاشقانه ازدواج کنه حتی اگه عمر اون ازدواج کوتاه باشه بازم براش خوشحال شدم و فکر کنم دیگه تو دلم کینه ای نسبت بهش ندارم....
 
چنانچه پدری با مشارکت برادرخود مبادرت به سرقت مخفیانه اموال فرزند خود نماید، به رغم اینکه پدر در اجرای بند 11ماده 98 ق. م. ا. مستوجب حدّنیست ،برادر وی که در ربودن مال برادرزاده خود نقش اجرئی داشته یا احراز شرایط لازم برای سرقت مستلزم حدّ مشمول موادّ 197 به بعد ق. م. ا. است.
چند وقته قرار‌ دختری را ببرم استخر، خلاصه چهارشنبه که بدلیل شهادت استخرها تعطیل بود! اصلا باور نمیکردم! اونوقت فکر کن یه روحانی را رییس سازمان ورزشی بولینگ و بیلیارد و فلان کرده اند(سمت اداری اش را دقیق نمیدونم اما تو مایه های ریاست بود)، خب ذهنیت این مدلی غالبه:( خلاصه چهارشنبه کنسل شد و برا پنجشنبه گفتم برادرزاده ام را هم ببرم که اخوی گفت بذار فردا جمعه من بلیط هم دارم، شب مهمونی بودیم و قرار بود برادرزاده بیاد خونه ی ما بخوابه که امروز صبح
+ با بچه‌ی فضول باید چه کار کرد؟ بچه‌ای که میاد خونه‌تون و در تمام کابینت‌ها رو باز می‌کنه، همه‌ی کشوها رو چک می‌کنه، همه‌ی سوراخ‌سنبه‌ها رو می‌گرده و هرچی دلش بخواد برمی‌داره؟ دقیقا هر دفعه که میاد زیر تمام مبل‌ها رو مخصوصا چک می‌کنه! حتی مورد بوده از زیر مبل، یه بسته چی‌پفی که خودمون خبر نداشتیم اونجاست پیدا کرده :| خوراکی باشه می‌خوره، سرگرمی باشه برمی‌داره بازی می‌کنه (مثلا توپ یا دفتر قلم و ماژیک و اینا) و یا چیزی مثل بادکنک ر
امروز همسر یکی از اقوام فوت کرد. همون اقوامی که چند روز پیش نوعروس برادرزاده ش فوت کرده بود. مادر از مراسم که برگشت میگفت دخترش مدام از کسی که موقع مرگش کنارش بود میپرسید بابام چیزی نگفت هیچی نگفت و دوست پدرش هم هر بار بین تعریف هایی که از خدا بیامرز میکرد میگفت نه فقط در یه لحظه افتاد و تموم کرد. واقعا هم خدایش بیامرزد که مرد خوب و پدر مهربونی بود. بعد از این گویا دخترش ذکر "همین بود؟!" به لب داشت ...
#مقدور بود صلواتی هدیه به اموات ختم کنید
#ادامه
 
اول: روزهای سوگواری آقامون حسین(ع) هست. کسی که وقتی دید بعد از برادرش به صلح و شروط ایشون توجهی نکرده‌ن، دید که از اسلام یه ظرف خوشگل خیره‌کننده‌ی قرص‌ومحکم مونده که توش رو پر از پِهِن کرده‌ن، تاب نیاورد و قیام کرد! قیام نکرد که ظرف رو بشکونه، پاشد که پِهِنا رو بریزه دور، ظرفو بشوره، پاک کنه و توش دومرتبه گُل بریزه و حق. ولی همه می‌دونیم کار آقامون نیمه‌تموم و هبط‌شده و هدررفته می‌موند اگر...بله! اگر زینب و سجاد(ع) نبودن. زینب رو که می‌شن
خب باید بگم که من آدم چندان صبوری نیستم ولی همیشه فکر میکردم صبرو حوصله بچه داری و خونه داری رو دارم...تا اینکه دیروز تماما نظرم عوض شد..
رفتم خونه داداشم..زنداداشم با یه دستش مشغول هم زدن غذا واسه برادرزاده ام بودو با اون یکی دستش هم خوده شیطونشو بغل کرده بود...تو تمام مدتی که من تو آشپز خونه بودم دستی که کیانا (برادرزاده ام) رو بغل کرده بود همونطور مشغول کار خودش (مسئولیت سنگین نگه داشتن یه تپل) بود، ولی اون یکی دست کارای متفاوتی میکرد... خب تا ا
توی یه قالب یخ، به جای پالت ، چند رنگ مختلف ریختم و رقیق کردم. می خواستم به برادرزاده ی چهار ساله م ترکیب رنگ یاد بدم. 
- ببین عزیزم!  یه کم رنگ زرد ، یه کم آبی. حالا با هم قاطی بشن، چه رنگی شد؟
+ سبز
- آفرین! حالا یه کم زرد بردار، یه کمم قرمز .قاطی کن ببین چه رنگی شد؟ 
+ ناااارنجی 
- خب حالا تو رنگ جدید بساز.
+ اول زرد ،بعد قرمز، آبی، سبز، نارنجی... 
- اه! کثیف کاری نکن دیگه.
+ نیگا عمه جان! همه رنگا رو با هم قاطی کنی، سیاه میشه.
[ توی سکوت به سیاهی لحظه هام ف
دایی گرامی برادرزاده م( به عبارتی برادر همسر برادرم) فکر کن یه آقاپسری هم سن و سال حالای من؛ تصمیم گرفته با خانومی ازدواج کنه که 2 فرزند داره و هم سن خودش هست. بخش زیبای این ازدواج برای من دو تا دلیل آقا ساسان برای ازدواج با لاله خانوم هست؛ اول اینکه گفته چهارسال وقت گذاشتم شناختمش. حالا که خوب و بدش رو میدونم بذارم کجا برم یه آدمی رو از صفر شروع کنم به شناختن؟ 
و در جواب مخالفت دیگران برای ازدواج یک پسر با خانومی با شرایطی که ذکر شد میفرمایند ب
خواننده‌های جدید فاطمه درسا را نمی‌شناسند. خواننده‌های قدیمی هم که تعداد کمی از اونها گاهی به اینجا سر میزنه، اگه یادوشون مانده باشه، فاطمه همون دختر کوچولوی که به خیار می‌گفت کیکار به لوله‌های مشتعل گاز  می‌گفت شمع تولد ...
فاطمه درسا برادرزاده‌مه
اون اوایل که ماشین خریده بودم اصلا با من جایی نمیامد. می‌ترسید. اما الان پیاده جایی نمیاد. میگه با ماشینت منو ببر.
امسال میره کلاس اول
بدون این کوچولوی دوس داشتنی روزگار که روزگار نمیشه
چند
از دور توجهم به سویشان جلب شد. عمویش آدم
تازه موهای سر برادرزاده را پیرایش کرده بود. همچون آهو جستم و در چند
ثانیه تنظیمات و قابم را بستم. همه چیز آماده بود. با انگشت سبابه ام دکمه
شاتر دوربین را لمس کردم اما پیش از فشردنش، کودک قیچی را به سمت موهایش
برد بدون اینکه مادر متوجه شود. من اما حواسم بود. توجه نکردم و گفتم حتما
قیچی را پایین میاورد. اما انگار کودک تصمیمش را گرفته بود. به سرعت دکمه
را فشرم و عکس ثبت شد و تا آمدم بگویم قیچی... کار از کار
یک عادتی که پیدا کردم اینه که شب‌های امتحان جزوه می‌نویسم چون نوشتن رو از خوندن بیشتر دوست دارم و چون دلم میخواد از درس، نوشته هم داشته باشم. حالا یه صفحه مینویسم و به عنوان جایزه بیت آخر صفحه تقویم رو میخونم! دلم میخواد یه بیت پیدا کنم که استوری‌ش کنم ولی همشون زیادی سوز دارن و عاشقانه‌اند و من بیشتر فضاهای دیگه رو دوست دارم.
اما امروز جایزه‌های نفیس‌ دیگه‌ای هم داشتیم. مثلا اگه نوشتن همش تموم بشه فردا برای خودم دو تکه پیتزا و مرغ اسپ
برای برادرزاده ی 4 سالم پاستل روغنی خریدم
البته چند ماه پیش بهش قول دادم  و هر بار که همو میبینیم یاد آوری میکنه
هر سری که میومد و منو مشغول نقاشی میدید میگفت عمه من بزرگ شدم پالت و قلمو هاتو میدی منم نقاشی بکشم بعد هدیه بدم به بابام
منم برای اینکه از سرم بازش کنم بهش گفتم اگه وقتی مشینی کنارم حرف نزنی قول میدم برات پاستل بخرم
و حالا که هوس کردم نقاشی بکشم به سبک کودکانه و یه همراه کودک هم میخوام به قولم عمل کردم
 
 
 
 
 
بله اینگونه است که من ع
با اینکه امروز صبح تازه رسیدم. اما دلم تنگه، دوباره خونه رو میخوام. دوست داشتم الان کنار خونوادم بودم. صدای تلویزیون از یه طرف میومد، جیغ جیغ برادرزاده هام که عادتشونه از صبح که بیدار میشن تا شب که می خوان بخوابن خونه ی ما تلپن:)) از یه طرف بلند می بود. و ما خونوادگی الان نشسته بودیم دور هم و داشتیم چایی و می خوردیم و الکی حرف میزدیم و میخندیدیم. آره، بره ی همه ی اینا دلم تنگه. بره بوی نون تازه ی اول صبح( البته اول ظهر میشد تا من بیدار میشدم:)) ). بره
امروز خانواده مهدی رو دیدم بالاخره
بحدی دلنشین و صمیمی و مهربون بودن که حس میکردم بارها دیدمشون
هیچ وقت فکر نمیکردم خانواده همسرمو دوست داشته باشم اما الان هنوز بله نداده مهر خانوادش ب دلم نشست
مخصوصا برادرزاده هاش
مخصوصا زینب ک هی میخواست محبتشو بهم برسونه و بگه با مهدی صمیمیه
اما مهدی امروز توفکر بود. ازش پرسیدم گفت چون‌به کاراش نرسیده تو فکر اونا بوده.منم زبون لامصبو نتونستم نگه دارم و یه جوری بهش رسوندم ناراحتیمو
من بعد از طی اینهمه م
درباره برند:
TRUSSARDI یک برند تولید دستکش های چرمی بود که در سال 1911 میلادی توسط Dante Trussardi در ایتالیا تأسیس شد. وی با فروش این دستکش ها به عموم مردم و در کنار آن به ارتش ایتالیا در جنگ جهانی دوم به شهرت رسید. پس از مرگ Dante در دهه 70 میلادی، برادرزاده وی Nicola Trussardi مدیر کمپانی شد و وی محصولات دیگر چرمی از قبیل: کیف، چمدان، کمربند، کفش و ... را به محصولات خود افزود.
در دهه 80 میلادی تروساردی خط تولید عطر و پوشاک را نیز راه اندازی کرد و اولین عطر خود را با
سلام 
من بعنوان یه پسر که تجربه چندین خواستگاری داشته، خواستم یه کم درد دل هامون را بگم ، واقعا دلمون پر از خون هست از دست بعضی دخترها.
ببینید دخترا فقط همیشه حق را به خودشون میدن . ما هم انتظار داریم وقتی تحقیق کردن و حسابی ریز و درشت زندگی مون را از لای پرونده های خاک خورده مون در آوردن ، وقتی خواستگاری دعوت مون کردن حداقل یه کم با انصاف و احترام برخورد کنن. 
یه خونه ای رفتم خواستگاری، همون لحظه اول که دختره خانومه نگام کرد متوجه شدم که اصلا ا
 
برادر زاده جانم میگه : 
عمه مختار چرا نتوست به امام حسین کمک کنه ؟! اگر مختار به امام حسین میرسید!
میگم اسیرش کردند !
میگه : اگر مختار رو اسیر نمیکردند الان ما آدم ها بجز امام زمان یه امام حسین هم داشتیم که دیگه پیشمون بود . 
بچه هاش الان زنده بودند علی اصغر و علی اکبر !
 باز میگه  چی میشد اگر  من  الان اونجا بودم ، بعد با تفنگ همه ی یزیدی ها رو میکشتم 
که دستشون رو امام حسین و  بچه های امام حسین بلند نکنن !

این روزها دیدن مختارنامه با برادرزاده 
سلام عزیزان . من فرزانه ام ، نویسنده ی وب . یه مدت فعال نبودم و تا دوماه دیگه هم فعال نخواهم بود . فقط اومدم همین پست رو بزارم و برم .

سریال جونگ میونگ از اول ماه رمضان داره از شبکه ی تهران پخش میشه هرشب ساعت ۲۳ . تکرار روز بعد ساعت ۱۰ و ۱۵ .


از نظر تاریخی این سریال رو میشه ادامه ی سریال اوک نیو دونست . پادشاهی که اوایل سریال میبینیم ( پدر جونگ میونگ ‌) ، در واقع پیری اون شاهزاده ای هست که در اواخر سریال اوک نیو به عنوان جانشین پادشاه تعیین میشه . به
من تصمیمم این بود که پرستار بگیرم برای هشت ساعت در روز، از طرفی دیگه دنبال این بودم که در دایره ی آشناها جستجو کنم. یه پرستاری قبلا برای برادرزاده هام میرفت که بنظرم خانم خوبی میاومد یعنی مهم‌ترین نکته اش جدیتش بود و اینکه بلد بود با بچه بازی کنه! باهاش تماس گرفتم و‌چون بچه ی خودش مدرسه میرفت و ظهر میاومد گفت نمیتونه تمام وقت بیاد، من هم همون لحظه با خودم فکر کردم شاید همین نیمه وقت برا من هم بهتر باشه تا بچه هام به حضور پرستار عادت کنند. این
وقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچه های محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بی درد و بی کس. و این لقب هم چقدر به او می آمد نه زن داشت نه بچه و نه کس و کار درستی. شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهر زاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عمو جان برایشان گرم نمی شود، تنهایش گذاشته بودند. وقتی که مرد، من و سه چهار تا از بچه های محل که می دانستیم ثروت عظیم و بی کرانش بی صاحب می ماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایه ها بفهمد،
اینروزا کلاس شنا میرم و دارم با ترس هام مبارزه میکنم....ترس از آب... دو جلسه کلاس رفتم توی هفته ی گذشته و پنج شنبه هم خاله جان گفت دسته جمعی بریم سونا و استخر و .... به دعوت اون.... من و مامان و خاله دومی و خاله سومی و دو تا دخترخاله ها بودیم....خاله کوچیکه و دخترش هم اومده بودن ولی همراهمون نیومدن استخر گفتن کار دارن....صبحش با خاله کوچیکه یه یک ساعتی رفتم خرید... دیگه دیر شده بود گذاشتمشون یه پاساژ و اومدم خونه بدو بدو آماده شدم برای استخر رفتن.... 6 نفره
نام فیلم: راج کومار – R… Rajkumar ژانر: اکشن کارگردان: Prabhudheva ستارگان: Shahid Kapoor, Sonakshi Sinha, Sonu Sood محصول کشور: هند سال انتشار: 2013 امتیاز: 5.1 از 10 مدت زمان: 2:26:10 اطلاعات بیشتر: کلیک کنید خلاصه داستان: راج کومار (شاهد کاپور) ماجراجو، نترس و شجاع در میان دو گروه خطرناک قاچاقچی های مواد مخدر در دارتیپور، شهری کوچک قرار گرفته است. در این میان او به چاندا (سوناکشی سینها) برادرزاده پارما رئیس یکی از باندها دل می بازد در حالی که خود برای شیو راج (سونو سود) رئیس باند
نام فیلم: راج کومار – R… Rajkumar ژانر: اکشن کارگردان: Prabhudheva ستارگان: Shahid Kapoor, Sonakshi Sinha, Sonu Sood محصول کشور: هند سال انتشار: 2013 امتیاز: 5.1 از 10 مدت زمان: 2:26:10 اطلاعات بیشتر: کلیک کنید خلاصه داستان: راج کومار (شاهد کاپور) ماجراجو، نترس و شجاع در میان دو گروه خطرناک قاچاقچی های مواد مخدر در دارتیپور، شهری کوچک قرار گرفته است. در این میان او به چاندا (سوناکشی سینها) برادرزاده پارما رئیس یکی از باندها دل می بازد در حالی که خود برای شیو راج (سونو سود) رئیس باند
بسم رب الرفیقنشسته بودم تووی اتاقم، داشتم موبایلم رو بی هدف چک می کردم. رها (برادرزاده 3.5 ساله) بی توجه به من، وارد اتاق شد و مستقیم رفت و نشست روی تختم. لباس مهمونی تنش بود با یه روسری روی سرش و یه کیفم تووی دستش. فهمیدم داره با خودش بازی میکنه و الان درگیر نقشش شده.نمیدونم چی دیدم که یکهو آه کشیدم و رها همینطور که مشغول ادا اطوار بود، بدون اینکه سرش رو برگردونه با خونسردی کامل: عمو خسته ای؟ گفتم آره! پرسید: میخوای بخوابی؟ گوشیم رو گذاشتم کنار،
بسم رب الرفیقنشسته بودم تووی اتاقم، داشتم موبایلم رو بی هدف چک می کردم. رها (برادرزاده 4 ساله) بی توجه به من، وارد اتاق شد و مستقیم رفت و نشست روی تختم. لباس مهمونی تنش بود با یه روسری روی سرش و یه کیفم تووی دستش. فهمیدم داره با خودش بازی میکنه و الان درگیر نقشش شده.نمیدونم چی دیدم که یکهو آه کشیدم و رها همینطور که مشغول ادا اطوار بود، بدون اینکه سرش رو برگردونه با خونسردی کامل: عمو خسته ای؟ گفتم آره! پرسید: میخوای بخوابی؟ گوشیم رو گذاشتم کنار، ز
زنگ زدم مامان، گفتم کجایی؟ 
گفت دارم میرم خونه داداش بزرگت، ماهی کباب کرده، به منم زنگ زده دعوتم کرده. گفتم باشه خوش بگذره :| بعد دوسه دقیقه زنگ زد گفت داداشت گفته اون آبجی کوچیکه رو هم بیار! (الکی! خود مامان دعوتم کرده بود و یه تیکه فیله ماهی هم از تو یخچالش برا من برداشته بود!) 
منم که تنها بودم و از خداخواسته ، دعوتِ نصفه نیمه رو لبیک گفتم. ازسر بیکاری، نشستیم با محمدحسن-برادرزاده- به بازیای مجازی و نتیجه ی یکی دوساعت بازی 2player games (یه مجموعه ی
ژانر: ترسناک | کمدی کیفیت: Web-dl 1080p منتقدین: /100 میانگین رای: مشاهده در سایت IMDb محصول کشور: آمریکا کارگردان: Abe Forsythe ستارگان: Lupita Nyong'o, Josh Gad, Alexander England
خلاصه داستان : این فیلم داستان دیو (با بازی الکساندر انگلند (Alexander England)) موسیقیدانی ناموفق را دنبال می‌کند که وقتی خانم کارولین (با بازی نیونگو) معلم مهدکودک برادرزاده‌اش نظر او را جلب می‌کند، داوطلب می‌شود حین گردش علمی بچه‌ها آن‌ها را همراهی کند. وقتی شخصیت محبوب بچه‌ها تدی مک‌گ
دانلود دوبله فارسی فیلم Johnny Yuma 1966 با لینک مستفیمکیفیت BluRay 720p اضافه شداختصاصی از رسانه تهران فیلم تقدیم میکنددانلود 
بازیگران : Mark Damon, Lawrence Dobkin, Rosalba Neri
کارگردان : Romolo Guerrieri
محصول : ایتالیا
سال تولید : ۱۹۶۶
فرمت : MKV
زبان : دوبله فارسی
حجم : ۱٫۵۴
خلاصه داستان : یک زن حریص با کمک برادرش، شوهر مالک زمین خود را می کشد. از آنجا که شوهر زمین خود را به برادرزاده خود می برد، زن و برادرش یک مرد مسلح را برای از بین بردن این کار استخدام می کنند
 
دیروز یکی از اقوام پدری فوت شدند 
امروز رفته بودیم مراسم‌ سوگواریشون ...
تو مراسم  یه لحظه داشتم به این فکر میکردم اون حاج خانمی که فوت شده به همه جا رسیده بعد فوت شده ... 
اما من چی ؟! 
اگر من به این زودی بمیرم چی ؟! 
چکار کردم ؟! هیچکاری تو این دنیا نکردم ! هیچ کاری !
حداقل این خانم الان متاهل بوده ! خوشی هاشو تو این دنیا کرده ! بچه هاش الان براش عزاداری میکنند ...
من حتی بچه ی هم ندارم برام بخواد عزاداری کنه ! یا بقول یکی حتی کسی نداریم برام فاتحه ب
سلام 
من یه دختره هفده ساله هستم، از وقتی چشم هام رو باز کردم خونه پدر باباییم بیشتر میرفتم، اما هی که بزرگتر شدم کلا سردی عمه ها رو نسبت به خودم درک کردم تا اینکه یه روز یکی از عمه ها به مادرم بی دلیل حرف ناشایست زد ....
اون جا بود که منم دیگه نسبت به عمه هام سرد شدم، اما بازم مادرم میخواست رابطه منو با خانواده پدریم خوب کنه، حتی من تا چند هفته از ترس همین عمه خونه پدربزرگم نمیرفتم، بله شاید مسخره به نظر بیاد ولی من اون موقع چون سنم کم بود یه ترس
امپراطور یئونگ نیو وانگ(گوگیون مو)(618 م تا 642 م)؛
شاهزاده «گوگیون مو» برادر «امپراطور یئونگ یانگ» بود که پس از مرگش به عنوان بیست و هفتمین امپراطور "گوگوریو" و با نام «یئونگ نیو وانگ» به تخت نشست. در زمان او جنگ های بین گوگوریو و "سوئی" کاهش یافت، در همین دوران یئونگ نیو تصمیم به کشتن برادرزاده اش «یئونگ گائه سِمون» که ولیعهد بود، گرفت؛ زیرا از قدرت گرفتن وی می هراسید، ولی در سال 624م یئونگ نیو در یک کودتا که از سوی یئونگ گائه سمون رهبری می شد، کشت
سلام متین جان
این اولین نامه ای ست که برایت می نویسم،عزیزم
خوشحالم که من اولین نفری هستم که برایت نامه می نویسم.خب به هرحال آدم عمه اش که
نویسنده باشد،چنین مزایایی هم گیرش میاید.خوشحالم که می توانم اینجا از تو بنویسم
به تو که اولین نفس هایت را به جمع نفوس این کره خاکی اضافه کرده ای ،عزیزجانم تو
در زمانی به دنیا آمده ای که زمین بیش از سال های سختی که پشت سر گذاشته نفس می
کشد،هوایش پاک تر است،شکوفه هایش خوش عطرتر هستند،درختانش سرسبزتر و جهان آر
دانلود دوبله فارسی فیلم Johnny Yuma 1966 با لینک مستفیمکیفیت BluRay 720p اضافه شداختصاصی از رسانه تهران فیلم تقدیم میکنددانلود 
بازیگران : Mark Damon, Lawrence Dobkin, Rosalba Neri
کارگردان : Romolo Guerrieri
محصول : ایتالیا
سال تولید : ۱۹۶۶
فرمت : MKV
زبان : دوبله فارسی
حجم : ۱٫۵۴
خلاصه داستان : یک زن حریص با کمک برادرش، شوهر مالک زمین خود را می کشد. از آنجا که شوهر زمین خود را به برادرزاده خود می برد، زن و برادرش یک مرد مسلح را برای از بین بردن این کار استخدام می کنند
دانلود دوبله فارسی فیلم Johnny Yuma 1966 با لینک مستفیمکیفیت BluRay 720p اضافه شداختصاصی از رسانه تهران فیلم تقدیم میکنددانلود 
بازیگران : Mark Damon, Lawrence Dobkin, Rosalba Neri
کارگردان : Romolo Guerrieri
محصول : ایتالیا
سال تولید : ۱۹۶۶
فرمت : MKV
زبان : دوبله فارسی
حجم : ۱٫۵۴
خلاصه داستان : یک زن حریص با کمک برادرش، شوهر مالک زمین خود را می کشد. از آنجا که شوهر زمین خود را به برادرزاده خود می برد، زن و برادرش یک مرد مسلح را برای از بین بردن این کار استخدام می کنند
سلام عزیزم، مائده
نمیدونم چطور واژه هارو کنار هم بچینم ولی باید یه چیز مهم بهت بگم. متوجه شدی داری تغییر میکنی؟متوجه شدی مائده یک سال پیش نیستی؟ یا حتی مائده پنج ماه پیش؟ یا حتی تر مائده دوماه پیش؟ عزیزم باید بگم که چقدر ورژن جدیدت رو دوست تر دارم. باید بگم که چقدر روان بودنت درطی زمان رو دوست دارم. دخترکم از این که قوی هستی بهت افتخار میکنم. میدونی که هیچکس در این جهان به اندازه من نخواهد فهمید چه روزهای سیاهی رو گذروندی تا بتونی دوباره به با
بسم الله الرحمن الرحیم
با سپهبد سلیمانی در مکتب مقاومت
• یادداشتی از شهید حاج قاسم به برادرزاده اش
مهدی جان!... تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که
خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است.
ادامه مطلب
بزنین کف قشنگه رو....من از شنبه بالاخره میتونم نقشه هامو خودم مهر کنم....امروز رفتم دنبال ادامه ی کارها و بالاخره معرفی نامه دادن و مهر رو ساختم و 5شنبه که برم فرم خوداظهاری رو توی سایت پر کنم و مدارکی که خواسته رو لود کنم از شنبه دیگه میتونم خودم نقشه هامو مهر کنم.....دست جیغ هوراااااااااا....
.........................................................................................................
دیروزی خاله سومی اینا و خاله کوچیکه و بی بی و پسر ِ خاله دومی مهمونمون بودن.....خلاصه جمعمون جمع بو
از اونجایی که من بچۀ آخر خانواده ام، باید بگم تا قبل از اینکه برادرزاده ام
به دنیا بیاد- یعنی حدود یک ماه و نیم قبل- پیش نیومده بود از نزدیک و با این جزئیات،
شاهد سختی ها و حال و هوای نگهداری از نوزادی که تازه به دنیا اومده باشم.

امروز هر کسی رو که تو خیابون می دیدم، از اون آقایی که با بوق وحشتناک ماشینش
باعث شد بترسم، تا اونایی که تو صف نونوایی ایستاده بودن، یا پسرک دستفروشی که
همیشه از کنارش رد میشم و امروز داشت جوراب ها و روسری های بساطش رو م
من یه دخترعمو دارم که همسن مادرمه و در واقع دوست مادرم محسوب میشه.
شاید از این اختلاف سنی تعجب کنین. اما پدرم بچه ی آخر بوده، به خاطر همین همسرش (یعنی مادرم) همسن خواهرزاده ها و برادرزاده هاش بوده.
مادرم عاشق خانواده ی باباست و شدیدا دوستشون داره.
با اینکه زندگی پر فراز و نشیبی داشته، اما هیچ وقت نشنیدم از خانواده ی بابا بد بگه و حتی تو خیلی از موارد جلوی بقیه سینه سپر کرده براشون.
در هر حال بچه ها هم عموما دنباله روی رفتار مادرشون هستن و سعی میک
آخر سال شده و خونه‌تکونی می‌کنم و عاشق این رسم شدم.
یاد گذشته‌ها می‌کنم و می‌دونم که همین الان و امروز و این نوروز، همون گذشته‌ایه که خواهرزاده‌ها و برادرزاده و پسرداییم بعدها یادش خواهند کرد و از صفا و صمیمیتش خواهند گفت. گویا اون چیزی که ما تو گذشته جا می‌ذاریم صفا و صمیمیت و خاطرات خوب و زمان‌های خوب و همدلی نیست، اون فقط یه نگاهه که تو چشم بچه‌ی پنج ساله هست و تو چشم آدم بیست و پنج ساله نیست.












متاسف
بازیگران و داستان سریال استانبول ظالم
سریال ترکی استانبول ظالم در ژانر درام ساخته شده است و هم اکنون از کانال دی ترکیه در حال پخش است و البته به زبان فارسی هم دوبله شده است. نویسنده این سریال Sırma Yanık است که قبلا سریال فضلت خانم را هم کار کرده است. کارگردان این سریال Cevdet Mercan و تهیه کننده آن Şükrü Avşar است.
زمان پخش سریال استانبول ظالم
این سریال روزهای دوشنبه ساعت 8 شب از کانال دی ترکیه پخش می شود و هر قسمت آن حدود 130 دقیقه است که قرار است در شبکه جم
به دعوت شارمین عزیز در آخرین ساعات سال نود و هشت میریم که داشته باشیم هشت لبخند برگزیده امسال رو! البته لبخند و حال خوب زیاد بوده و خیلی هاش رو یادم نیست و کوچولو موچولو و ساده هستن واسه من اغلب.
1.اولین روزهای سال ۹۸.رفتیم یه جای دور و خارج از شهر.بالای تپه ها.دنیا زیر پامون بود.نشستیم اون بالا حرف زدیم و خندیدیم از ته دل (:
2.صبح 31 شهریور که رفتیم مدرسه برای جشن شکوفه ها و موطلایی کلاس اولی شد.یه حس عجیب و دوست داشتنی ته دلم بود.یه بار که رفت برای
بعد از نام و یا خدا ،اولین پست از چهل پست پیش رو،رو با الهام از سریال های ایرانی شروع می کنیم:یه روز از اوایل تیر ماه امسال برادر همسایمون سکته کرد. به فرداش نصف فک و فامیل هاشون با توجه به حدس دکتر که گفته بود نزدیکه تموم کنه ریختن خونه همسایمون.توی اون دو سه روزی که خونشون خیلی پررفت و آمد و شلوغ بود. از پدرم و اون یکی همسایمون و چند نفر دیگه که بین حرف زدناسون میپرسیدن که فلانی امروز و فردا رفتنیه؟ فقط و فقط یه جواب میشنیدم:"نه حالا".چرا؟چون بر
امروز مامان و خواهرم، تشک‌های نی‌نی رو درست کردن. واقعا ما جزء خوشبخت‌های جهانیم که کل لحاف تشک‌هامون ساخته‌ی دست ارزشمند مادرمه. متاسفانه من خیلی در این باب تنبلم و گرچه تئوریشو بلدم، ولی عملا هیچ‌وقت دست به این کارا نمی‌زنم. تشک‌های جهیزیه‌ی خواهرهام رو مامانم با پشم گوسفند که میگن خیلی سالمه و فلان درست کرد. یعنی نمی‌دونید فقط شستن و باز کردنشون چقدر چقدر چقدر کار داشت و سخت بود. با این وجود من کمک زیادی نکردم. خواهرهام و مامان با ه
سلام عزیزکمسلام جان و دلمسلام دخترکم
این نوشته را مثل نوشته های سابق نمی دانم چه وقتی مطالعه می کنی و چند ساله هستی، اما بدان امسال، سال 1398 شمسی، اولین سالی است که ماه محرم را می بینی؛ اولین سالی که لباس عزا به تنت کردیم و اولین سالی است که رفتی مراسم شیرخوارگان حسینی، شاید سال بعد هم برای بار دوم رفتی. تو از همین الآن و در این سن که هستی؛ نُه ماهگی، بعضی مداحی ها را که برایت می گذارم دوست داری، مثل این مداحی که می گوید:«عندی کربله شیهم بعد، لو
مالیات بر ارث
مالیات بر ارث دقیقا چیست؟
مالیات بر ارث به مالیاتی گفته می‌شود که به دارایی ها و مایملک باقی‌مانده از یک فرد فوت‌شده تعلق می‌گیرد. مالیات ارث دو نوع است؛ یک نوع از مالیات بر ارث از وراث و هنگام واگذاری ارث دریافت می‌شود و نوع دیگر مالیات بر ارث به‌طور مستقیم از تمامی اموال و ثروت‌های باقی‌مانده از فرد فوت‌ شده اخذ می‌شود.
وراث باید ابتدا انحصار وراثت کرده و سپس مفاصاحساب مالیات بر ارث دریافت کنند.
تغییر قانون مالیات بر
 
کَانَ السَّبَبُ فِی أَخْذِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع أَنَّ الرَّشِیدَ جَعَلَ ابْنَهُ فِی حَجْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ فَحَسَدَهُ یَحْیَى بْنُ خَالِدِ بْنِ بَرْمَکَ عَلَى ذَلِکَ وَ قَالَ إِنْ أَفْضَتْ إِلَیْهِ الْخِلَافَةُ زَالَتْ دَوْلَتِی وَ دَوْلَةُ وُلْدِی فَاحْتَالَ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ کَانَ یَقُولُ بِالْإِمَامَةِ حَتَّى دَاخَلَهُ وَ أَنِسَ إِلَیْهِ وَ کَانَ یُکْثِرُ غِشْیَانَهُ فِی مَنْزِلِ
 
خلاصه داستان و بازیگران سریال استانبول ظالم
سریال استانبول ظالم  محصول سال 2019 در ژانر درام است. این سریال به کارگردانی Cevdet Mercan، نویسندگی Sırma Yanık و تهیه کنندگی Şükrü Avşar از Canal D turk پخش می شود. نویسنده این سریال، قبلا سریال فضیلت خانم را هم نویسندگی کرده است.
زمان پخش سریال
سریال استانبول ظالم روزهای دوشنبه ساعت 20 به وقت Turky از Kanal D پخش می شود که هر قسمت آن 130 دقیقه می باشد. تکرار این سریال روز بعد ساعت 21 از همین شبکه است.
بازیگران سریال
Fikret Kuskan د
همیشه از اینقدر بی پرده نوشتن میترسیدم 
ترس از قضاوت 
اما امروز خواستم که بنویسم به امید سبک شدن چند روز بعد پاک کنم
 
توی این مدت خیلی از لحاظ روحی توی فشار بودمنمیدونم کی قراره دشواری های ما از طرف برادرم تموم بشهالان که دیگه به چهل سالگی داره نزدیک میشه کاش زندگیش که تاحالا روی خوش بهش تشون نداده بود خوب میشد و باقی عمرشو خوب زندگی میکردکاش مشکلاتشون فقط و فقط با ما بود و توی زندگی خودشون خوب و خوش میبودنحدود یک ماه پیش آخر شب بود که خواهر
نزدیک دوازده شبه، ظرفهای شام رو ریختم تو سینک ظرفشویی. برا تسکین سردردم یه قاشق از شربت استامینوفن برادرزاده ام رو سر کشیدم. از تو کیفم کتاب برداشتم بخونم، "دختر پرتقالی"، هدیه وارانه به مناسبت تولدم، بهتره بگم یکی از محتویات بسته پستی خوشگلیه که دو روز تو راه بود تا برسه به دستم، تو بسته همه چیز پیدا میشد، خوراکی های خوشمزه و محلی شهر واران، صدف، بندعینک و دستبند، جاکلیدی عروسکی یاسی رنگ، پیکسل بارونی، کتاب و یه چیزای دیگه. راستی چند وقتیه
تاریخــچه ساعت مچی
مفــهوم ساعـت مچی به تولید اولین ساعتهای قرن شانزدهم باز می گردد. الیزابت اول انگلستان در سال 1571 یک ساعت مچی دریافت کرد که از آن به عنوان یک ساعت مسلح یاد شده است. قدیمی ترین ساعت مچی بازمانده در سال 1806 ساخته شده و به ژوزفین دوبوهارناســی داده شده است. از ابتدا ، ساعتهای برای زنان پوشیده می شدند ، در حالی که مردان تا اوایل قرن 20 از ساعتهای جیبی استفاده می کردند ساعت مچی برای اولین بار توسط مردان نظامی تا اواخر قرن نوزدهم پو
خب ساعت منم دو روزیه که رسیده...یکشنبه از دفتر که برگشتم خونه بابا منو دیدن و بسته به دست اومدن که : یه بسته برات رسیده من بازش کنم؟!!! اینقد خودم ذوقشو داشتم ولی خب ذوق بابا رو که دیدم گفتم باز کنین....مامان گفتن: بابات از ظهر که بسته اومده منتظره تو بیای که بازش کنه....خیلی صبوری کرده که تا نرسیدی باز نکنه بسته ی پستیت رو....
خلاصه اینکه بسته رو باز کردیم....ساعت رو نگاه کردن و گفتن خیلی قشنگه...روی دستم بستم و هی ذوقشو کردم....میدونین مدل ذوق کردن من چه
بیایید همه با هم دور ایران عزیزمان بگردیم و از زیبایی‌های آن لذت ببریم.
  
گلچینی از بهترین تصاویر زیبا از ایران را برای شما تهیه کرده‌ایم تا از دیدن آن به وجد بیایید و زیر لب  بگویید : ایران قشنگ‌مان چقدر زیباست! زیبایی، لطافت و انرژی خوب این  تصاویر زیبا تقدیم به همه همراهان صفحه گردشگری پیام دلتا. امیدواریم با  دیدن این عکس‌ها حال دل‌تان خوب‌تر از همیشه شود. اگر دوست دارید با  زیبایی‌های ایران بیشتر آشنا شوید اینجا را بخوانید.
.این عک
رهبر امروز دیدار با هیئت های دانشجویی یه جا هست که میگن:
"یکی از برادران عزیز، گفتند شما صحبت کنید؛ بنده زیاد صحبت میکنم. آن مقداری که من و امثال من صحبت میکنیم اگر نصف آن، کار کنیم،همه دنیا آباد میشود.
دعا کنیدکه خدا به ماتوفیق بدهدصراط مستقیم حق را همچنانکه تاامروزشناخته‌ایم تا آخرعمرمان بشناسیم ودر آن راه حرکت کنیم و ثابت‌قدم باشیم."
.بنظرتون منظورشون از امثال من کی بود؟
راهنمایی می کنم اول اسمش حسن روحانیه...
افزایش نقدینی از 1600هزار میل
آریاها در این عصر [در عصر ودایی] دارای عقاید ساده و بی‌آلایش بودند و بیشتر مظاهر طبیعت مانند آفتاب ، ماه ، آسمان ، کوه ، سپیده‌دم و ستارگان را می‌پرستیدند و برای آنها قربانی می‌کردند . آنان مجموعه عناصر مفید و نورانی را داوس Davos یعنی ذرات درخشنده می‌گفتند ، چنانکه در اکثر زبان‌های آریایی نام خداوند از این کلمه مشتق است و رب‌الارباب را داوس‌پاتر Davos Pater می‌گفتند . مهمترین خدایان و ارباب انواعی که آریایی‌های عصر ودایی می‌پرستیدند از این
حضرت مسلم که بود؟
مسلم ابن عقیل فرزند عقیل بن ابی‌طالب، پسر عموی حسین بن علی، برادرزاده علی بن ابی‌طالب و سفیر حسین بن علی در کوفه در هنگام قیام عاشورا برای بررسی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود.
خانواده‌ای که مسلم در آن رشد یافت صاحب علم بود.
 
کتب تاریخی زمان مشخصی برای ولادت او ذکر نمی‌نمایند، اما قرائن موجود ولادت او را در سال ( ٢۵ هجری) اثبات می‌کند.
از آغاز کودکی، در میان جوانان بنی‌هاشم بخصوص در کنار حسن بن علی و حسین بن علی بزرگ شد. مس
 
یک :
یکی از اقوام مون با اهل و عیال که جمعا ۷ نفرن تصمیم دارن  عید نوروز بیان خونه ما !! 
حالا از کجا؟ 
از تهران میان !! تهرانی که وضعیتش میگن قرمزه حدودا!
 
من برای خودم نگران نیستم خداوکیلی ولی نگران پدرم هستم خواهرزاده ام توصیه اکید داره که عید رفت و آمد  شلوغ ممنوعه !!
حتی به خودمون سپرده که با رعایت فاصله با پدرم حرف بزنیم !!
حتی علی برادرزاده امم با رعایت اصول بهداشتی اجازه ورود به خونه ما داره چون
بلاخره اون میره بیرون و با اقوام نزدیکش از
برادرزاده من به صورت مادر زاد دچار تفاوت اندام بود این مشکل توی دستش بود و این بچه از اول از چشم هیچکس پنهون نبود
مادرش اوایل دستکش دست بچه میکرد اما مادرم مخالف بود و میگفت خجالت نداره!
و مانع این کار بود 
ما هیچوقت لب به ناشکری باز نکردیم عروسمون مادر بود و دل نازک
تحملش براش خیلی سخت تر بود و دلش کباب بود
برادرم از روز اول رفت سراغ بهترین جراح ها و بهترین پزشک های اطفال و حتی صحبت کرد که بچه رو بفرستن فرانسه برای عمل و پدرم گفت خونه رو حاضره
درباره برند:
TRUSSARDI یک برند تولید دستکش های چرمی بود که در سال 1911 توسط Dante Trussardi در ایتالیا تاسیس شد. وی با فروش این دستکش ها به عموم مردم و در کنار آن به ارتش ایتالیا در جنگ جهانی دوم به شهرت رسید. پس از مرگ Dante در دهه 70 میلادی، برادرزاده وی Nicola Trussardi مدیر کمپانی شد و وی محصولات دیگر چرمی از قبیل: کیف، چمدان، کمربند، کفش و ... را به محصولات خود افزود.
در دهه 80 میلادی تروساردی خط تولید عطر و پوشاک را نیز راه اندازی کرد و اولین عطر خود را با نام “TRUSS
تابستان 67 قرار بود مهمترین حادثه زندگی ام رقم بخورد
.
خبر داشتم که والدینم با کله قند و روسری گل قرمز ترکمنی وسایر تشریفات به تهران آمده اند، هیجان و تپش قلب داشتم و حواسم به اطراف نبود
در رستوران دانشگاه بحث داغ پذیرش قطع نامه 598 بود و بیشتر بحث سر این بود که آیا با صدام مذاکره مستقیم بشود و یا غیر مستقیم؟
این بحث داغ مذاکره مستقیم یا غیر مستقیم در اتوبوس تا خوابگاه همچنان ادامه داشت و من چون حواسم جای دیگری بود اصلا در بحث شرکت نداشتم. طوری
اسامی و القاب و کنیه‌های امام زمان علیه السلام و وجه تسمیه آن‌ها
دوم: اصل
شیخ کشی در رجال خود، روایت کرده از ابی حامد بن ابراهیم مراغی که گفت: نوشت ابو جعفر بن احمد بن جعفر قمی عطار: «نبود از برای او ثالثی در زمین در قرب به «اصل» و توصیف نمود ما را برای صاحب ناحیه؛ جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردی به آن، ابا حامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدیم حالتی را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را برای او به احسن از آن و خا
چه زیباست امیدوار بودنو با امید زندگی کردننه امید ب خود که غرور استنه امید ب دیگران که حماقت استامید ب خدا ؛ منبع تموم آرامشهاست....دستم ب آرزوهام نرسید!چون اونا خیلی دور بودن....اما درخت سبز صبورم میگه....امیدی هست....دعایی هست....خدایی هست....درسته زندگیم مسیرشو ب سمت دشوار بودن عوض کرد ولی این برای من ناامیدی ب همراه نداره! چون منم ب راهم ایمان دارم و ب سمت قوی تر شدن تغییر مسیر میدم و هیچوقت برای رسیدن ب اون چه که از ته دلم میخوام تسلیم نمیشم.قبلا
یکی از مواردی که قصاص را منتفی می‌کند اعلام گذشت اولیای‌دم از اجرای حکم قصاص است که این امر ممکن است با گرفتن غرامت به میزان دیه یا به مصالحه کمتر یا بیشتر از دیه باشد یا عفو مجرم بدون گرفتن دیه و به‌طور رایگان صورت گیرد.هنگامی که قتلی رخ می‌دهد، بستگان مقتول در پی قصاص قاتل و گرفتن تاوان خون متوفی برمی‌آیند. قصاص حق است اما ممکن است برخی از اولیای دم به دلایل متفاوت خواه نیاز مالی، خواه نیکوکاری و بخشش قاتل از قصاص گذشت و جان انسان دیگری ر
تابستان 67 قرار بود مهمترین حادثه زندگی ام رقم بخورد
.
خبر داشتم که والدینم با کله قند و روسری گل قرمز ترکمنی وسایر تشریفات به تهران آمده اند، هیجان و تپش قلب داشتم و حواسم به اطراف نبود
در رستوران دانشگاه بحث داغ پذیرش قطع نامه 598 بود و بیشتر بحث سر این بود که آیا با صدام مذاکره مستقیم بشود و یا غیر مستقیم؟
این بحث داغ مذاکره مستقیم یا غیر مستقیم در اتوبوس تا خوابگاه همچنان ادامه داشت و من چون حواسم جای دیگری بود اصلا در بحث شرکت نداشتم. طوری
وقتی همسایه تند و زننده آقای مک گرگور (سام نیل) درگذشت ، پیتر خرگوش (جیمز کوردن) فکر می کند نگرانی های او به پایان رسیده است. سپس یک مک گرگور جدید (Domhnall Gleeson) خانه را به ارث می برد و پیتر دشمن کاملاً جدیدی برای مقابله با آن دارد.می توانید یک پایان نامه پیچیده در مورد اخلاق معروف ترین داستان بیتریکس پاتر بنویسید. پیتر خرگوش داستانی بدون قهرمان است. یک طرف شما پیتر را دارید که معتقد است حق دارد هر سبزی که دوست دارد از باغ نزدیکترین وارنرهایش را بگی
در شیشه ى مرباى توت فرنگى را که باز مى کنم، هفت ساله ام.
مامان صبح زود مرا به خانه ى زن عمو آورده. صبحانه مى خوریم، اما بازى نکرده زن
عمو روسرى سرم مى کند که برویم بازار؛ پس چهارشنبه است. از سر بازار که راه مى
افتیم، من دست زهرا را محکم مى گیرم که گم نشوم، مهدى اما جلو جلو مى رود، مى دود
حتى، و سرک مى کشد در بساط همه ى فروشنده ها. زهرا هم دست مرا محکم گرفته، چون من
امانتم. ما هم قدم با زن عمو راه مى رویم، زن عمویى که همیشه قدم هاى کوتاه کوتاه
بر مى دا
امشبی میخواستم یه کیک برای تولد شوهرخاله بپزم بریم دور هم کیک بخوریم....با مامان اومدیم خونه و چشمتون روز بد نبینه رفتم سر یخچال دیدم شیری که بابا ظهر خریده بود پاکتش سوراخ شده بود و شیر توی یخچال ریخته بود....همه طبقات رو کثیف کرده بود قشنگ و از گوشه یخچال سرریز توی آشپزخونه! و حتی فرش کف آشپزخونه رو هم بی نصیب نگذاشته بود....یعنی قشنگ با مامان افتادیم به آشپزخونه و یخچال شستن و برنامه کیک پزون تعطیل!
همانا تصمیمات بهتری بگیرین برا انجام کاراتو
۱) فکر می‌کنم من تنها دانشجویی باشم که آرزو می‌کنم بین‌التعطیلین این هفته تعطیل نشه! چون واقعا نمی‌دونم باید ۸_۹ روز رو تو اتاقِ کوچیک و دلگیرِ خوابگاه یاس چطوری بگذرونم!
شاید بپرسید که "خب چرا نمیری خونه‌تون؟" راستش رو بخواید تازه و البته کم‌کم دارم به ۱۴۰۰ کیلومتر دور بودن از خونه عادت می‌کنم، تازه دارم تمرین می‌کنم که چطوری موقع صحبت و البته بعد از صحبت کردن با مادرم گریه نکنم و بغض نشسته تو گلوم رو قورت بدم! تازه دارم یاد می‌گیرم که چ
احتیاط: نامه‌ای که در ادامه می‌خونید ممکنه حاوی مقادیری اسپویل از کتاب «جمشید خان عمویم، که باد همیشه او را با خود می‌برد» باشه.

جمشید خان عزیز، سلام
نمی‌دانم الان کجا هستید و چه می‌کنید، اما از آنجا که آخرین بار قبل از رفتن، برادرزاده‌تان نکاتی از گذشته را روی بدنتان نوشت تا هر وقت دوباره حافظه‌تان را از دست دادید بتوانید آن وقایع را به یاد آورید، امیدوارم دیگر دردسرهایتان تمام شده و حالتان خوب باشد.
آن اول‌ها که تازه با توانایی پرو
به نام دوست
نمیدانم چرا اهالی فرهنگ و سایت های ادبی کتاب هایی برای مطالعه در ایام عید معرفی میکنند؟ از خودم تا حالا دو سه بار نظر خواسته اند و من هم چند کتابی معرفی کرده ام اما چیزی که برای خودم اثبات شده این است که میزان مطالعه م در ایام عید به شدت پایین می آید! یا مهمان داریم یا مهمانی هستیم یا باید در کنار اعضای خانواده حواسمان را بدهیم به برنامه های درپیتی تلویزیون!
حالا محض این که دلمان از عزاداری این روزهای تعطیل نابود کننده بیرون بیاید
بت ها بر دیوارهء کعبه نصب بود،پیغمبر(ص) با چوبدستی خویش بر بت ها می زد و می گفت:«جاء الحقّ و زهق الباطل،انّ الباطل کان زهوقا»(اسراء-81).
پیغمبر با چوبدستی خویش بت ها را یکایک انداخت؛از درون کعبه بیرون آمد.سیل جمعیّت،سراپا التهاب و هیجان،کعبه را در میان گرفته بود.ده هزار سپاهی و هزاران تن از زن و مرد مکّه،پایان کار را بی تابانه انتظار می کشیدند.بر درِ کعبه ایستاد،رو به مردم.قریش،مرگ و حیات خویش را به چشم می دیدند که در میان دو لب او دست به گریبان
همیشه وقتی دیگران لمسم می‌کردند معذب می‌شدم. مثل بقیه‌ی دخترها راحت نبودم که در بغل دوستان دخترم لم بدهم یا شب‌ها کنارشان بخوابم. عادت نداشتم که دیگران را بی‌دلیل بغل کنم. وقتی که حنانه، محمد، امین و دوست‌دخترش خیلی راحت در جایی تنگ کنار همدیگر دراز می‌کشیدند، بدن‌هایشان به هم چسبیده بود و همدیگر را بغل می‌کردند ترجیح می‌دادم که وارد این بازی‌های کثیف نشوم! در عوض همیشه دوست داشتم که معشوقه‌هایم مدام مرا در آغوش بگیرند و نوازشم کن
اینروزا دوباره کرونا اوج گرفته و ترس توی وجودمون بیشتر و بیشتر شده....
شهرستان مامان اینا جزو مناطق سفید اعلام شده..... مامان میگن شاید برای سالگرد آقاجونم بریم یه سر شهرستان سر خاک...البته که مراسمی نمیگیرن و قراره هزینه ش رو به فقرا بدن......ولی خودمون که حداقل میتونیم بریم سر خاک..... چقدر دلتنگ آقاجونم شدم و این روزا کمک هاش توی زندگیم واقعا ثابت کرده که هست..... با تمام عشق پدربزرگ نوه ای که داشت.....با همه ی مهرش.... انگار که دعاهاش دارن یکی یکی در حق
جناب فیشنگار از 98 ای که گذشت نوشتن....اتفاقات خوب و خوشی که در خلال این سال پر استرس براشون افتاد....و مطالبی که این سال یاد گرفتن... دعوت کردن که دوستان هر کس برای خودش یادداشتی داشته باشه از تجارب امسالش... و منم دوست داشتم که شرکت کنم...
- خب 98 من با گرفتن دفتر اشتراکی با دوستم شروع شد... روزهای شادی که داشتیم و مرتب کردن اتاقمون و اضافه کردن تک تک وسایلی که خیلی خیلی شاد و خندونمون میکرد... آشنا شدن با بقیه ی کسب و کارهایی که توی همون محل کارم بودن....
روزای پر اضطرابی رو گذروندیم که هیچی ننوشتم....یه پست این وسط ها نوشتمش که منتشرش نکردم...اینقدر که داغون بودم و استرس داشتم برای مستر اچ بخاطر تهدیدات آمریکا.... و هر وقت باهاش صحبت میکردم از دلتنگی بغض گلومو میگرفت و به حال خفگی میفتادم... نکنه مستر اچ طوریش شه؟!!!! بهرحال محل کارش جایی هست که خب در صورت جنگ با آمریکا احتمال آسیب زیاد بود...
من واقعا به حد درک خانواده ی شهدا و ..... نرسیدم... خیلی سخته از عزیزت بگذری و معلوم نباشه کی این قصه تمومه....
خد
حدودا سه روز بود استرس فوق العاده شدیدی داشتم....اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید....یعنی کافی بود یکی بهم بگه پخ تا من پقی بزنم زیر گریه.... اصلا حس خوبی نیست....قشنگ دو روزه که دفتر نرفتم و حوصله شو نداشتم.... البته امروز به اجبار میخواستم برم که خب کنسل شد... مهندس الف قرار نذاشت بیاد و خب شوهر دوسی رفت دفتر قرار داشت....
مستر اچ زنگ زد و قوت قلبی که راجع به مساله پایان نامه میخواستم رو بهم داد .... من فک میکنم سر این استرس پایان نامه آخرش سکته قلبی کنم!
بازهم رفیق همیشه در صحنه 
دیروز نوبت دکترم بود و باید همراه میداشتم و نداشتم از بی همراهی گله کردم، مریم که کلا یکم دلامون بهم تلپاتی داره زنگ زد و گفت همراهم میاد، اینکه همراه ندارم و به کسی رو نمیزنم فقط بخاطر فکر خودمه که میخوام مزاحم کسی نشم، بنده خدا از شب قبل اومد خونه مادرش خوابید که خونه هامون نزدیک همِ، پنج صبح از خواب بیدار شد اماده بشه یک ربع به شیش از خونه زدیم بیرون
انقدر عجله داشتیم رفتیم واگن اقایون و من که شرح حالم و پر نکرده ب
اغلب انسان‌ها بدون آن که مرگ خود را قریب الوقوع بدانند می‌میرند یا به عبارت دیگر خیلی از ما انسان‌ها خبر از زمان مرگ خود نداریم. ممکن است آن قدر عمر کنید که به یک صد ساله تبدیل شوید یا همین فردا در یک سانحه هولناک جانتان را از دست بدهید.
در واقع هیچ راهی برای پیش بینی مرگ وجود ندارد. با این وجود برخی افراد آن قدر خوش شانس بوده اند که در مورد مرگ قریب الوقوعشان به سبکی ماوراءالطبیعه به آن‌ها هشدار داده شده است. این نشانه‌ها و علائم مرگ به خانو
یک عاشقانه آرام رو خیلی هامون خوندیم و دوستش داشتیم.
مردی در تبعید ابدی ،بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم ، ابن مشغله و ابوالمشاغل ، چهل نامهٔ کوتاه به همسرم و با سرودخوان جنگ، در خطهٔ نام و ننگ رو هم .
نادر ابراهیمی از همون یک عاشقانه ی آرام شد یکی از نویسندگان محبوب من . کتابهایی ازش رو خوندم و خوندم و لذت بردم تا رسیدم به یه اسم :
سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد
شنیدم درباره ی امام خمینیه (به قول نادر ابراهیمی مردی که بی پروایی ش
یک عاشقانه آرام رو خیلی هامون خوندیم و دوستش داشتیم.
مردی در تبعید ابدی ،بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم ، ابن مشغله و ابوالمشاغل ، چهل نامهٔ کوتاه به همسرم و با سرودخوان جنگ، در خطهٔ نام و ننگ رو هم .
نادر ابراهیمی از همون یک عاشقانه ی آرام شد یکی از نویسندگان محبوب من . کتابهایی ازش رو خوندم و خوندم و لذت بردم تا رسیدم به یه اسم :
سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد
شنیدم درباره ی امام خمینیه (به قول نادر ابراهیمی مردی که بی پروایی ش
برای دخترخاله ی کوچکم خواستگار اومده! یکی از بچه های دانشگاهش...
البته از وقتی دانشجو شده چندتایی خواستگار داشته که خاله به بهانه کم سن بودنش رد کرده و در نطفه خفه شدن!
وسط تموم این بهبوهه ها و اتفاقات...من کتاب میخونم....کتاب میخونم و در کنارش راهنماییش میکنم....کتاب میخونم و در کنارش میرم مطلب راجع به ازدواج و آگاهی و صحبت و ... سرچ میکنم و براش میفرستم....کتاب میخونم و توی ذهنم جسم کوچکش رو از نظر میگذرونم و میگم: برای ازدواج خیلی کوچیکه....کتاب میخ
#حافظه_تاریخی (۱۴)
✅ پرونده "سید مهدی هاشمی" نامه سر به مهری است که اسرار
بسیار زیادی از تاریخ انقلاب را با خود همراه دارد. آنچه در منابع مختلف تاریخ
انقلاب از ماجرای دستگیری و اعدام "مهدی هاشمی" ذکر شده است، همه به
فعالیت‌هایی از قبیل سازماندهی و رهبری گروه‌های ترور، آدم‌ربایی در قبل و بعد از
انقلاب، انبار کردن سلاح و ایجاد شبکه‌های نفوذ در ارگان‌های مختلف و مسائلی از این
دست برمی‌گردد.

✅ اما روایت‌هایی مربوط به پشت‌صحنه این ماجرا وجود
#حافظه_تاریخی (۱۴)
✅ پرونده "سید مهدی هاشمی" نامه سر به مهری است که اسرار
بسیار زیادی از تاریخ انقلاب را با خود همراه دارد. آنچه در منابع مختلف تاریخ
انقلاب از ماجرای دستگیری و اعدام "مهدی هاشمی" ذکر شده است، همه به
فعالیت‌هایی از قبیل سازماندهی و رهبری گروه‌های ترور، آدم‌ربایی در قبل و بعد از
انقلاب، انبار کردن سلاح و ایجاد شبکه‌های نفوذ در ارگان‌های مختلف و مسائلی از این
دست برمی‌گردد.

✅ اما روایت‌هایی مربوط به پشت‌صحنه این ماجرا وجود
امام محمد تقی دردانه امام رضا علیه السلام جوان ترین پیشوای  شیعیان ومسلمانان است




امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.
 
نام مبارکش محمد معروف به جواد و تقی است .
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروف تر می باشد .
مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .
 
امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود .

لذا پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام
چقدر طلا روز به روز گرونتره....رفتم یه جفت گوشواره برای عروسی دوستم میم گرفتم چقدر قیمتا نجومی شده....خود فروشنده میگفت وای اینا رو ما یک سوم قیمت میفروختیم چرا اینجوری شده آخه!
رفتم پیشاپیش کادویی رو خریدم که اصلا نمیدونم تا موقع عروسیش وضعیت جوری هست که بشه عروسی هم برگزار کنن یا نه.... باید به مستر اچ هم بسپرم اون تاریخ باشه و همراهم بیاد برای عروسی...
عروسی چهاردهم فروردین هست و باز هم دعوتمون کرد دیشبی و گفت هنوز کارت های عروسیشون آماده نیس
یکی هم مثه من خل و چل میشه که وسط پیام چک کردناش وقتی خواهرشوهرش بهش زنگ میزنه عین طلبکارا ناخودآگاه میگه : الوووووو؟!!
و یهو جفتمون زدیم زیر خنده.... آبجی میپرسه با کی دعوا داشتی راستشو بگو؟!!! میگم واقعا نمیدونم چی شد.....اول که زنگ خورد تلفنم فک کردم مستر اچ هست میخواستم سر به سرش بذارم....ولی بعد دیدم آبجی هست خواستم مودب باشم و پر انرژی و قاطی این دو تا این شد که اینجوری گفتم الو!!!!
یعنی قشنگ چند دقیقه اول صحبت از خنده مرده بودم خودم.....
...................
تخت سلیمان در ۴۵ کیلومتری شمال شرقی تَکاب و روستای تخت سلیمان (نصرت‌آباد)، واقع‌شده، محوطه‌ای است باستانی که مهم‌ترین اثر بجا مانده در آن، آتشکده آذرگشنسب و تالارهای دوره ساسانی می‌باشند.
تخت سلیمان با وسعتی معادل 12/5 هکتار با دریاچه‌ای (چشمه‌ای جوشان و نیلگون) در ارتفاع 2200 متری به‌عنوان بزرگ‌ترین مرکز آموزشی، مذهبی، اجتماعی و عبادتگاه ایرانیان در قبل از اسلام به شمار می‌رفته که در سال 624 میلادی با حمله هراکلیوس، امپراتور رومیان ت
 
ولادت پیامبر اکرم
عموم سیره نویسان اتّفاق دارند که تولّد پیامبر گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله- در عام الفیل در سال 570 میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 میلادی درگذشته است و سنّ مبارک او 62 تا 63 سال بوده است. بنابر این، ولادت او در حدود 570 میلادی خواهد بود..
اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه « ربیع الاول » بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدّثان شیعه این است که آن حضرت، در هفد
به نام خدا

 

من جعفر هستم

بیژن شهرامی

من جعفر بن ابی طالب یا همان "جعفر طیار" هستم که
خدا به جای دو دستی که از او در جنگ موته[1]
قطع شد دو بال زیبا مرحمتش فرمود که با آنها در بهشت پرواز می کند.[2]

من توفیق داشته ام برادری مثل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
داشته باشم[3]
به همین خاطر تصمیم دارم برایتان چند سطری از او بنویسم البته می دانم که شما شیعه
حضرتش هستید و مصداق این شعر زیبا :

تمام لذت عمر من این است

که مولایم امیرالمؤمنین است

برادرم علی علیه
از همینجا عید نوروز هم تبریک بگم پیشاپیش!
اینجوری که من میرم و دیر به دیر میام میترسم حضور بعدیم بعد از عید نوروز باشه!
سلامممممممممممممممم!
یه سلام زمستونی پر انرژی...بهرحال میدونین دیگه...زمستون فصل من هست....فصل محبوب دوست داشتنی من...و با شروعش خب خیلی انرژی گرفتم....
زمستون قشنگی برای من و شهرم هست...و خدا رو شکر که اینجا هوا اونقدری آلوده نشد که مثل تهران یا تبریز و ... تعطیلی مورد لزوم باشه... بارندگی قشنگی هم داشتیم این مدت که حسابی شهرای اطرا
علیرضا داوود نژاد فیلم ساز معروف و کارگردان خوش نام سینما ، که بیش از 4 دهه در این عرصه فعال می باشد . او دارای یک خانواده کاملأ هنری و سینمایی است ؛ مادر بازیگر ، دختر و پسر و حتی برادر ، همه فعال در عرصه بازیگری و سینما می باشند . متولد 1332 و هم ماه نگارنده در تولد ، یعنی اردیبهشت ماه می باشد. او از سال 1351 یعنی در حالی که 19 سال داشت فعالیت هنری و رسمی و موثر خود را آغاز کرد و با نوشتن فیلم عطش در سال 1351 رسما خود را به سینما معرفی کرد و پس از نوشتن چند
با یک ماگ شیر گرم میام و میشینم تو اتاق، پایین تخت و لپ تاپ رو روشن میکنم، دوست دارم از الانم بنویسم از روزهای عزیز و عجیب سی و یک سالگی...
از امروزم که شیفت کاریم بود و من ماسک به صورت مسیر کوتاه خونه تا شرکت رو پیاده طی کردم، از روزهای ضدعفونی کردن هزارباره تمامی وسایل شرکت، از دلتنگی برای دوست میز سمت راستی و سمت چپی که هیچ کدوم نبودند، از صدای اسپری کردن الکل که هر جای خونه یا شرکت که باشی شنیده میشه از حرص خوردن از دست بعضی از همکارام، و بال
خبر
مرگم که توی محله پیچید همه اومدن!

اول
از همه قاسم مقامی کرکره مغازه اش رو پایین کشید و اومد.

وقتی
بابام دیسک کمر گرفت پایین خونه مون یه بقالی زد تا اینجوری لنگِ خرج یومیه اش
نباشه. یه کوچه فرعی اونقدرها کشش نداشت که دوتا بقالی کنار هم داشته باشه. برای
همین قاسم از ما دلخور شد. با اینکه رقابتِ کاری مون اصلا دوستانه نبود اما قاسم
پسر بدذاتی نبود. می دونستم روزی که بمیرم به خاطر دشمنی هاش عذاب وجدان می گیره و
زودتر از همه خودش رو می رسونه. اون

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها